منوي اصلي
درباره وبلاگ
نماز اوج معراج انسان، راز و نیاز با خدای سبحان، موجب نزول رحمت یزدان، سنگر مبارزه با نفس و شیطان، بازدارنده انسان از خطا و عصیان، وسیله ی تقرب پارسایان و رمز بندگی مخلصان است. با تشکر از راهنماییها و کمک پدرم در ساخت و راه اندازی این وبلاگ. علی و صدرا razaviweb@yahoo.com
موضوعات
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 471704
تعداد نوشته ها : 267
تعداد نظرات : 6
اولین جشنواره ملی نماز

نویسندگان
اوقات شرعی
طراح قالب
GraphistThem259

«               َ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ». (تکویر: 18) و سرانجام به سراغ سومین و آخرین سوگند می رویم (سوگند اول به ستارگان، سوگند دوم به شب و سوگند سوم به صبح است). پروردگار می فرماید: «و سوگند به صبح هنگامی که تنفس کند». در این تعبیر زیبا، صبح به موجود زنده ای تشبیه شده است که نخستین تنفسش با طلوع سپیده آغاز می شود و روح حیات را در همه موجودات می دمد. گویی در زیر دست و پای لشکر زنگی شب، نفسش بریده بود و با درخشیدن اولین شعاع نور از زیر چنگال او آزاد می شود و نفس تازه می کند. این تعبیر، شبیه تعبیری است که در سوره مدثر پس از سوگند به شب آمده است که می فرماید: «سوگند به صبح هنگامی که نقاب از چهره برگیرد». گویی ظلمت شب همچون نقاب سیاهی بر صورت صبح افتاده که هنگام سپیده دم، نقاب را کنار می زند و چهره نورانی و پرفروغ خود را که نشانه زندگی است، به جهانیان نشان می دهد.1


دوشنبه ششم 2 1395 17:8

نماز، ریشه درخت اسلام

 

امام باقر علیه السلام با ناراحتی به آن جماعت می نگریست. هنگام نماز بود و امام، خود را برای رفتن به مسجد آماده می کرد، ولی از آنچه در راه می دید، افسرده می شد. گروه هایی از مسلمانان بی توجه به صدای اذان که از مسجد شنیده می شد، به کار خود مشغول بودند. گویا صدای اذان را نمی شنیدند. امام باقر علیه السلام گاهی می ایستاد و به بعضی از این افراد نگاه می کرد و با خود می گفت: «گویا اینان هنوز از اهمیت نماز بی خبرند که این چنین در برابر فریاد حی علی الصلاة بی تفاوتند.» گاهی امام با عده ای از آنان سخن می گفت و اهمیت نماز را به آنان گوشزد می کرد. روزی از روزها، امام در راه رفتن به مسجد یکی از شاگردان خود را دید. آن مرد سخنان بسیاری از امام شنیده بود. او راوی و نویسنده سخنان امام بود. با دیدن امام بسیار شاد شد و خود را به امام باقر علیه السلامرساند، ولی او را افسرده و غمگین دید. خواست سبب افسردگی امام را بداند. امام باقر علیه السلام بدون اینکه برای شاگرد خود توضیحی بدهد، گفت: «می خواهم جمله ای بگویم تا آن را بنویسی و برای دیگران نقل کنی تا در تاریخ بماند و همگان از اهمیت آن باخبر شوند». مرد منتظر بود تا امام سخنش را بگوید. او به دهان امام چشم دوخته بود. امام با خود می اندیشید که جمله ای درباره اهمیت نماز بگوید، ولی می خواست در کنار بیان اهمیت نماز، به زکات و جهاد نیز اشاره کند. برای همین از شاگرد خود پرسید: «آیا می خواهی ریشه و شاخه بلندترین قله اسلام را به تو معرفی کنم؟» شاگرد امام گفت: «می شنوم، بگویید ای فرزند رسول خدا!» او همچنان درانتظار شنیدن سخنی از امام لحظه شماری می کرد. تا اینکه امام فرمود: «ریشه اش نماز است و شاخه اش زکات و قله مرتفع آن جهاد». شاگرد امام از شنیدن این جمله کوتاه و پرمعنا بسیار شادمان شد و این کلام را در دل خویش جای داد تا این سخن را به دیگران برساند.1


1. اصول کافى، ج 2، ص 20.

دوشنبه ششم 2 1395 13:22

معراج مؤمن

پیامبر (ص):

الصلاة ، معراج المؤمن

نماز، معراج مؤمن است.

( کشف الاسرار، ج 2، ص .676 سرالصلوة ، ص 7، اعتقادات مجلسی ، ص 29)

 

نماز نور مؤمن

پیامبر (ص):

الصلاة نور المؤمن

نماز نور مؤمن است.

( شهاب الاخبار، ص .50 نهج الفصاحه ، ص 396)

 

نشانه ایمان

پیامبر (ص):

علم الایمان الصلاة

علامت و نشانه ایمان نمازاست.

( شهاب الاخبار، ص 59)

 

نماز ستون دین

پیامبر (ص):

الصلاة عماد دینکم

نماز، پایه و ستون دین شماست.

( میزان الحکمه ، ج 5، ص 370)

 

تقرب به وسیله نماز

امام کاظم (ع):

افضل ما یتقرب به العبد الی الله بعد المعرفة به ، الصلوة

بهترین چیزی  که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی  تقرب

پیدا می کند، نماز است.

( تحت العقول ، ص 455)

 

پرچم اسلام

پیامبر (ص):

علم الاسلام الصلاة

نماز، پرچم اسلام است.

( کنز العمال ، ج 7، ص ,279 حدیث 1887)

 

نماز وسیله تقرب مؤمن

پیامبر (ص):

ان الصلوة قربان المؤمن

همانانماز خواندن وسیله نزدیکی مؤمن به خداست.

( کنز العمال ، حدیث 18907)

 

نماز و پایه های دین

امام باقر (ع):

بنی  الاسلام علی خمس : الصلوة و الزکوة و الصوم و الحج و الولایة

اسلام بر روی پنج پایه بنا شده است : نماز، روزه ،زکات ، حج ، ولایت.

( کافی ، ج 2، ص 17)

 

اهل بیت (ع ) و اقامه نماز

امام حسین (ع)

"الذین ان مکنا هم فی الارض اقاموا الصلاة " قال : هذه فینا اهل البیت

(در تفسیر آیه ) "کسانی که اگر ما به آنها در زمین قدرت و حکومت دهیم ،

نماز را به پا می دارند" فرمود: این در مورد ماخاندان اهل بیت است.

( بحار الانوار، ج ,24 ص 166)

 

نماز آخرین توصیه انبیاء

امام صادق (ع):

احب الاعمال الی الله - عز وجل - الصلوة و هی اخر وصایا الأنبیاء

نماز، بهترین کارها نزد خداوند و آخرین وصیتهای پیامبران الهی  است.

( میزان الحکمة ، ج 5، ص 397)

 

جمعه سوم 2 1395 15:39
نماز، برترین عبادت ها
 

معاویة بن وهب با چشمان باز به امام صادق علیه السلام نگاه می کرد. گویا می خواست کلامی از سخنان امام را نشنیده نگذارد. او با تمام وجود به حرف های امام گوش می داد. معاویه یکی از بهترین شاگردان امام صادق علیه السلام بود که همیشه برای علم آموزی تلاش بسیاری می کرد. امام صادق که می دانست او به دانش علاقه بسیاری دارد، به او بیشتر از دیگران توجه داشت و هر روز پس از درس، در انتظار شنیدن پرسش های معاویة بن وهب بود. آن روز، شمار بسیاری از شاگردان، در مجلس درس امام حاضر بودند. امام نیز درباره خداشناسی سخن می گفت. معاویة بن وهب نیز در گوشه ای از مجلس نشسته بود و به سخنان امام گوش می داد. هر بار که امام در سخنانش کلمه نماز را بر زبان می آورد، معاویة بن وهب سرش را بالا می برد و مانند کسی که از چیزی شگفت زده شده باشد، به امام خیره می شد. شاید می خواست پاسخ پرسشی را که در سر می پروراند، از لابه لای کلام امام بیابد. پس از آنکه سخنان امام به پایان رسید، همهمه ای در گرفت. ابن وهب موقعیت را مناسب دیده از جا برخاست و به امام خیره شد: «ای فرزند رسول خدا! پرسشی دارم». جمعیت آرام او را می نگریستند. امام که معاویه را می شناخت با لبخندی بر لب به او اجازه داد تا پرسش خود را بیان کند. وی گفت: «ای فرزند رسول خدا! برترین و بالاترین چیزی که بندگان با آن به پیشگاه پروردگارشان نزدیک و نزد خدا محبوب می شوند، چیست؟» امام صادق علیه السلام از شنیدن این پرسش شادمان شد و پاسخ داد: «پس از شناسایی خدا، چیزی برتر و والاتر از نماز سراغ ندارم و چیزی بالاتر از آن نخواهد بود». معاویه بن وهب با شنیدن کلمه نماز از دهان امام، بی آنکه خود خواسته باشد، لبخندی بر لبانش جاری شد. او که از اهمیت نماز آگاه شده بود، امام را که از مسجد خارج شد، می نگریست و بر او درود می فرستاد.1


1. وسائل الشیعه، ج 3، ص 175.

پنج شنبه دوم 2 1395 13:21

نماز، وصیت پیامبران

 

هربار پس از به پایان رسیدن نمازش به فکر فرو می رفت. شاید هنوز از جایگاه نماز آگاه نبود. زید وقتی می دید امام جعفر صادق علیه السلام با حالتی روحانی نماز می خواند، پرسش های زیادی برایش مطرح می شد. دوست داشت بداند چرا امام به نماز خود بیش از هر کار دیگری اهمیت می دهد. همه اهالی مدینه می دانستند که زید از نزدیکان امام است. این برای زید یک امتیاز به شمار می آمد. زید می توانست پاسخ همه پرسش هایش را از امام بشنود. حالا هم تصمیم گرفته بود نزد امام صادق علیه السلام برود و یک پرسش مطرح کند. از خانه بیرون آمد و به سوی خانه امام حرکت کرد. رفته رفته به خانه امام نزدیک می شد. وقتی به چند قدمی خانه رسید، ناگهان در باز شد و امام که قصد خروج از خانه را داشت، زید را دید که به سوی او می آید. زید در جای خود ایستاد و سلام کرد. امام پاسخ داد و گفت: چه شده که شتابان به این سو می آیی؟ زید گفت: «ای فرزند رسول خدا پرسشی دارم». امام گفت:«می شنوم». زید نزدیک تر رفت و گفت:«می خواهم بدانم محبوب ترین کارها در پیشگاه خدا چیست؟» امام دست بر شانه های زید گذاشت و گفت: «محبوب ترین کارها در پیشگاه خداوند، نماز است؛ چون نماز، آخرین وصیت پیامبران است».1 اکنون زید دانست که چرا امام در هنگام نماز، خود را از دنیا جدا می سازد و دانست که در نماز رازی نهفته است که تنها کسانی که با دل خویش کلمات نماز را بیان می کنند آن را درمی یابند. از آن پس، زید کوشید تا با زبان دل نماز بخواند.


1. نعمت اللّه صالحى حاجى آبادى، سجاده عشق، بى جا، مؤلف، 1373، ص 61 .

پنج شنبه دوم 2 1395 13:20

نماز، کلید بهشت

در گوشه ای از اتاق نشسته و سر در گریبان اندیشه فرو برده بود. باید چه می گفت؟ باید چه می خواست. برخاست و در همین اندیشه، قدم زنان به سوی در اتاق حرکت کرد. می خواست در را بگشاید و به سوی پیامبر برود و خواسته هایی را که در دل داشت، با او در میان بگذارد. اگر پیامبر از خدا می خواست تا رزق و روزی او را افزایش دهد، می توانست خواسته های فرزندان خود را برآورده کند.
ربیعة بن کعب یکی از یاران نزدیک پیامبر بود. سال های سال دوران زندگی خود را با پیامبر صلی الله علیه و آله گذرانده بود. مشرکان به سبب همین همراهی ها، بارها و بارها او را شکنجه کرده بودند. او در بیشتر جنگ ها یار و یاور پیامبر بود، ولی هرگز کسی ندیده بود که او از پیامبر درخواستی داشته باشد. حال پیامبر به ربیعه گفته بود تا از او چیزی بخواهد. پیامبر به او گفته بود: «ای ربیعه! هفت سال با من بودی و از من چیزی نخواستی، آیا از من چیزی نمی خواهی؟» ربیعه به یاد می آورد که در آن لحظه خجالت زده و شرمگین سر به زیر افکنده بود. چه می توانست بگوید. باید چه پاسخی به پیامبر می داد؟ «یا رسول الله! به من فرصت بده تا در این باره بیشتر فکر کنم».......

چهارشنبه اول 2 1395 13:19
X