آسمان شَرَف و معرفت و عزت را / قمر و اختر و خورشید نماز است نماز
سبب محو کدورت ز سرا پرده ی دل / مایه ی رونق امید نماز است نماز
در گذرگاه حوادث ز شبستان وجود / باعث راندن تردید نماز است نماز
دل سرگشته به ظلمتکده ی حیرت را / ز حجاب آنچه رهانید نماز است نماز
به جهانی که خرد در گرو معرفت است / باعث گسترش دید نماز است نماز
پیک فرخنده پی وصل که آورد خبر / به زمستان دل از عید نماز است نماز
خوش عمل در گذر از وسوسه ی نفسانی / عقل را مرجع تقلید نماز است نماز
شعز از عباس خوش عمل کاشانی
قوم همچون اطلس آمد او طراز / پیش در شد آن دقوقی در نماز
در پی آن مقتدای نامدار / اقتدا کردند آن شاهان قطار
همچو قربان از جهان بیرون شدند / چونکه با تکبیرها مقرون شدند
کای خدا پیش تو ما قربان شدیم / معنی تکبیر این است ای اِمیم
همچنین در ذبحِ نفس کشتنی / وقت ذبح، اللّه اکبر میکنی
(مثنوی، دفتر سوم، بیت 2140 به بعد)
در سجده ما رونق اگر هست، صفا نیست
فکرم همهجا هست، ولی پیش خدا نیست
سجاده زردوز که محراب دعا نیست
گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟
اندیشه سیال من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟!
از شدت اخلاص من عالم شده حیران
تعریف نباشد، ابداً قصد ریا نیست!
از کمیتِ کار که هر روز سه وعده
از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست
یکذره فقط کُندتر از سرعت نور است
هر رکعتِ من حائز عنوان جهانیست!
این سجده سهو است؟ و یا رکعت آخر؟
چندیست که این حافظه در خدمت ما نیست
ای دلبر من! تا غم وام است و تورم
محراب به یاد خم ابروی شما نیست
بیدغدغه یک سجده راحت نتوان کرد
تا فکر من از قسط عقبمانده جدا نیست
هر سکه که دادند دوتا سکه گرفتند
گفتند که این بهره بانکیست، ربا نیست!
از بسکه پی نیموجب نان حلالیم
در سجده ما رونق اگر هست، صفا نیست
به به، چه نمازیست! همین است که گویند
راه شعرا دور ز راه عرفا نیست
منبع: جهان نیوز به نقل از وبلاگ گفتگوی دوستانه
دیده از خواب ناز باز کنید رو به درگاه کار ساز کنید
دستها را ز روی صدق و صفا جانب آسمان دراز کنید
رهزنان در کمین ایمانند در ز بیگانگان فرار کنید
پلی از سجده تا خلوص زنید راز را همره نیاز کنید
آه را بال سوز بگشایید روح را آشنای راز کنید
قلب را فرصت حضور دهید اشک را وقف سوز و ساز کنید
با همان قطره ها وضو گیرید با همان شستشو نماز کنید
شعر از :محمدجوادمحبت
برخیز به هنگام که هنگام نماز است
صبح است و در رحمت حق، برهمه باز است
گلبانگ اذان بشنو، از خانه اللّه
آوای فرشته ست که در راز و نیاز است
از قلّه سرگشتگی خویش فرود آی
سر نِه سرِ سجده، که معراج نماز است
کوتاه کن این قصه و از رنگ تعلق
بگریز و مگو راه به اللّه دراز است
الحمد سفیریست سفر ساز و خوش آهنگ
تا بارگه دوست که او بنده نواز است
جواد محدثی
باز به شوق نماز، پُر شدم ازعطر و گل
کفتر دل پر کشید، پُر شدم از عشق و شور
از افق جانماز، پَر زدم از دشت شب
صبح معطر رسید، تا افق پاک نور
عطر حقیقت رسید، من همه باور شدم
من متولّد شدم، من منِ دیگر شدم
باز به شوق نماز، پیچک دل رشد کرد
هم سفر نور شد، رد شد از اندوه سرد
وه چه صمیمیتی است، در کلمات نماز
هر چه بگویم کم است، من ز صفات نماز
حالتی رفت که محراب به بفریاد آمد
از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار
کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد
باده صافی شد و مرغان چمن مست شدند
موسم عاشقی و کار به بنیاد آمد
بوی بهبود ز اوضاع جهان می شنوم
شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد
دلفریبان بناتی همه زیور بستند
دلبر ماست که با حسن خداداد آمد
زیر بارند درختان که تعلق دارند
ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد
نکو ملکی است ملک صبحگاهی
در آن کشور بیابی هر چه خواهی
کسی کو بر حصار گنج ره یافت
گشایش بر کلید صبحگه یافت
غرضها را حصار آنجا گشایند
کلید آنجاست کار آنجا گشایند
در آن ساعت که باشد نشو جان ها
گل تسبیح روید بر زبان ها
زبان هر که او باشد برومند
شود گویا به تسبیح خداوند
اگر مرغ زبان تسبیح خوان است
چه تسبیح آرد آنکو بیزبان است
در آن حضرت که آن تسبیح خوانند
زبان بیزبانان نیز دانند
نرگسم ،یاسم ،نمازم محفل راز و نیازم
بال پرواز و رسیدن خوش ترین آهنگ سازم
چشمه سار عشق و مستی موج دریاهای رازم
راحت دلهای خسته خلوت آغوش بازم
آشنای درد مندان شیوه سوز و گدازم
همسفر با رهنوردان توشه ی راه درازم
صیقل جان ،صیقل دل من نمازم ،من نمازم